021-55795002 info [att] tashilgar [dott] net
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
ترجمهخلاصه کتابکودک شاد، خانهٔ شاد

کتاب کودک شاد، خانه شاد – قسمت یازدهم

جشن تولد
جشن تولد - کتاب کودک شاد، خانه شاد
948بازدید

۵ دقیقه درباره‌ی جشن‌های شگفت‌انگیز سالیانه از فصل دوم کتاب کودک شاد، خانه شاد بخوانیم.

کودک شاد، خانه شاد
کودک شاد، خانه شاد

جشن‌های سالیانه مانند جشن تولدها، کریسمس و عید پاک، یا هر جشن‌ مرتبط با اعتقادات و فرهنگ خودتان، می‌تواند سرچشمه‌ی شادی و حس امنیت در زندگی بچه‌ها و کل اعضای خانواده بشود. جشن‌ها حس شگفتی و جادویی خلق می‌کنند، قلب بچه‌ها و هر آن‌که اطراف آن‌هاست را گرم می‌کنند و پیوندهای خانوادگی را قوی می‌سازند.

بعضی‌ها احساس می‌کنند جشن‌ها و تعطیلات اصلی، امروز در قلمرو دنیای تجاری قرار گرفته‌اند. در این فصل ایده‌های ساده و الهام بخشی را برای جشن گرفتن رویدادهای سالیانه عنوان می‌کنیم جهت خلق حس لذت، ارتباط عمیق، و گرمای خانوادگی؛ و با توجه خاص به ماهیت و معنی اصلی هر رویداد.

جشن تولد

تولدها می‌توانند با گرامی‌داشت زندگی یک کودک، آن را غنی سازند و برایش منبع الهام شوند، نه که فقط محدود به دریافت کادو شوند. (گرچه که دریافت کادو تحت هر شرایطی کیف دارد!) هر تولد، جشن یک زندگی منحصرفرد و یکتاست. یادتان باشد تولد همه‌ی اعضای خانواده را جشن بگیرید، نه فقط بچه‌ها.

سرود تولد

شب قبل از تولد کودک می‌توانید به عنوان یک رسم مهرآمیز، همان‌طور که آن‌ها را در تخت می‌گذارید، این شعر را برایش بخوانید:

وقتی دعای شبانه را انجام بدهم،

و (مامان/بابا) چراغ را خاموش کند،

من هنوز … ساله خواهم بود امشب.

اما از اولین لحظه‌ی آغاز روز،

درست قبل از این‌که بچه‌ها بیدار شوند و به بازی بپردازند،

قبل از اینکه سبزها به طلایی تبدیل شوند،

فردا، من … ساله خواهم بود!

… عدد شمع روی کیکم؛

… عدد بوسه وقتی که بیدار شوم.

داستان تولد

ایده بگیرید و داستان جادویی تولد را برای کودک خود تعریف کنید. من این داستان را در فرم‌های بسیار شنیده‌ام و تمام قسمت‌هایی که دوست داشته‌ام را به هم چسبانیده‌ام.

این ورژن شخصی من از داستان تولد هست:

روزی روزگاری روح کوچکی جایی بالای ستاره‌ها زندگی می‌کرد. دوستان او، ماه، ستاره‌ها، و خورشید بودند. یک روز‌ همانطور که روح کوچک روی ستاره‌ها می‌رقصید و بازی می‌کرد، از آن بالا چشمش به سرزمین جدید و زیبایی افتاد. به سمت فرشته‌ی نگهبانش دوید و گفت، من امروز یک سرزمین زیبا و جدید را دیدم، آیا می‌توانم به دیدن آنجا بروم؟
فرشته‌ی نگهبان جواب داد: اول باید صبر کنی تا سه هدیه‌ی مخصوص دریافت کنی. مدت زمان زیادی نگذشت که روح کوچک سه هدیه‌ مخصوصش را دریافت کرد؛ خورشید به او یک قلب گرم داد، ستاره‌ها به او یک نور روشن برای نورانی کردن اطرافش، و ماه یک روبان نقره‌ای تا همیشه بتواند راه برگشت را پیدا کند.
روح کوچک دوان دوان پیش فرشته‌ی نگهبانش رفت و گفت: من سه هدیه‌ی مخصوصم را دریافت کرده‌ام، حالا می‌توانم به دیدن سرزمین جدید و زیبا بروم؟
فرشته‌ی نگهبان جواب داد: صبور باش فرزندم، زمان تو کم‌کم فرا می‌رسد.
آن شب روح کوچک به رختخواب رفت و همان‌طور که خواب بود، زیباترین رویاها را دید. در آن رویا، او به آن سرزمین جدید رفت، و در آنجا چهره‌های زیادی را دید. اما به سمت دو انسان خاص دوید، آنها را در آغوش گرفت و گفت آیا شما پدر من و‌ مادر من می‌شوید؟ و آن‌ها جواب دادند بله.
روز بعد روح کوچک از خوب بیدار شد، پیش فرشته‌ی نگهبانش دوید و به او از رویای شگفت‌انگیز‌ش گفت. فرشته‌ی نگهبان گفت: حالا وقت تو رسیده است.
روح کوچک به سمت پل رنگین کمان هدایت شد، فرشته‌ی نگهبان بار دیگر او را متوقف کرد و گفت فقط یک چیز دیگر مانده است؛ بال‌هایت. تو آن‌ها را در سرزمین جدید نیاز نخواهی داشت. من برایت نگه می‌دارم تا دوباره برگردی. فرشته‌ی نگهبان سپس او را از پل رنگین کمان عبور داد و به آغوش والدین جدیدش رساند.
امروز. … سال از روزی که روح کوچک به زمین آمد می‌گذرد. وقتی رسید اولین هدیه‌ای که پدر و مادر به او دادند اسمش بود. افراد زیادی هستند که او را دوست دارند؛ پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، و تمام دوستانش. ستاره‌ها هر شب به دیدن او می‌آیند، خورشید او را هر روز گرم نگه می‌دارد، و گاهی هم رنگین کمان به دیدنش می‌آید.
و فرشته‌ی نگهبانش هم همیشه مراقب و ‌مواظب او هست.

شاید باید چند باری تمرین کنید تا بتوانید داستان را بدون اشک تعریف کنید!
داستان تولد را می‌توان در شب‌های هفته‌ی منتهی به روز تولد، یا شب قبل، به عنوان داستان قبل از خواب تعریف کرد. می‌توان در مراسم روز تولد؛ یا فقط برای خانواده؛ با استفاده از عروسک‌های کوچک داستان را به‌صورت نمایشی تعریف کرد.

شما در اینجا می‌توانید به قسمت‌های دیگر کودک شاد، خانه شاد دسترسی داشته باشید.

ترجمه آزاد و خلاصه شده توسط سیما سلیمانی‌نیا

نظر دهید