021-55795002 info [att] tashilgar [dott] net
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
معرفی کتاب

معرفی کتاب “نفرتی که تو می‌کاری”

1.45Kبازدید

مدت مطالعه: ۵ دقیقه

کتاب “نفرتی که تو می‌کاری” (The Hate U Give) نوشته‌ی “انجی توماس” نویسنده‌ی امریکایی است. این کتاب اولین کتاب این نویسنده است. این کتاب در ایران با ترجمه‌ی میلاد بابانژاد و الهه مرادی توسط نشر نون به چاپ رسیده است.

داستان این کتاب در مورد تبعیض‌های نژادی در امریکای عصر حاضر است اما در واقع داستان اصلی کتاب بسیار فراتر از این موضوع می‌باشد و چه بسا هر کدام از ما در جامعه‌ی امروز ایران نمونه‌هایی از این نوع تبعیض‌ها را دیده باشیم. در مسیر خواندن این رمان بسیار پر جذبه و کشش، ما با زندگی دختر نوجوان سیاه پوستی همراه می‌شویم که شاهد قتل بی‌دلیل یکی از دوستان قدیمی‌اش توسط ماموران پلیس بوده است. ما همراه با این دختر ترس و وحشت، اضطراب، بی‌عدالتی، سرخوردگی و خیلی احساسات بد دیگر را تجربه می‌کنیم اما در کنار تمام این‌ها شاهد شکوفایی بسیاری از احساسات خوب دیگر نیز هستیم.

با هم بخش‌هایی از این کتاب را می‌خوانیم:

خلیل شانه‌اش را کنار در گذاشت و صدای ضبط را بلند کرد. یک آهنگ قدیمی که پدرم یه میلیون بار گوشش کرده بود. اخم‌هایم درهم رفت.”چرا همیشه این آهنگ‌های قدیمی رو گوش می‌دی؟”

“بی‌خیال دختر! توپاک حقیقت مطلق بود.”

“آره منتهی بیست سال پیش.”

“نه، الانشم همین‌طوره. مثلا همین رو ببین.” انگشتش را سمت من گرفت و فهمیدم وارد یکی از آن لحظات فلسفی‌اش شده است و ادامه داد:” توپاک از زندگی به سبک تاگ لایف صحبت می‌کنه و می‌گه نفرتی که در دل بچه‌ها می‌کاری زندگی همه رو به گه می‌کشه.”

ابروانم بالا رفت:”چی چی؟”

“خوب گوش کن، نفرتی که در دل بچه‌ها می‌کاری زندگی همه رو به گه می‌کشه. جرف اول این‌هارو بچسبونی به هم می‌شه تاگ لایف. یعنی بلایی که جامعه توی بچگی سرت میاره، بعدا که بزرگ شی پدرشون رو درمیاره. می‌فهمی؟”

“فهمیدم.” (از صفحه‌ی ۲۰ کتاب)

پرسید:”منظورت از ما چیه؟”

“سیاهپوست‌ها، اقلیت‌ها، مردم فقیر، هر کسی که پایین چامعه است.”

بابا گفت:”مظلومین.”

“آره، ماییم که همیشه بهمون ظلم می‌شه اما از ما بیشتر از همه می‌ترسند. برای همین حکومت، گروه پلنگ‌های سیاه رو تحمل نکرد، نه؟ چون از پلنگ‌ها می‌ترسیدند؟”

بابا گفت:”همینه. پلنگ‌های سیاه به مردم آموزش می‌دادن و بهشون در حقیقت قدرت می‌دادن. این داستان جلوگیری از قدرت گرفتن مظلومین به خیلی قبل‌تر از دوران پلنگ‌های سیاه برمی‌گرده. بگو ببینم می‌دونی یا نه؟”

واقعا؟ بابا همیشه مرا به فکر وامی‌داشت. فکرم زیاد طول نکشید. گفتم:” شورش برده‌ها در سال ۱۸۳۱٫ نات ترنر به برده‌ها آموزش و قدرت داد و باعث شد بزرگترین شورش برده‌های تاریخ اتفاق بیفته.”

مشتش را به مشتم زد و گفت:” آفرین، آفرین. خوب گرفتی. خب حالا، به نظرت نفرتی که جامعه در دل بچه‌های امروز می‌کاره چیه؟”

“نژادپرستی؟”

“باید یه کم دقیق‌تر بگی، به خلیل و موقعیتش فکر کن، قبل از اینکه بمیره.”

گفتنش دردناک بود اما…”مواد پخش می‌کرد و احتمالا عضو دار و دسته‌ای چیزی بوده.”

“چرا مواد پخش می‌کرد؟ چرا این همه آدم توی این محله‌ها مواد پخش می‌کنن؟”

یادم به حرفی که خلیل زده بود افتاد. خسته شده بود بس که باید بین پرداخت قبض برق و خرید غذا یکی را انتخاب کند. گفتم:”به پول احتیاج دارن و راه دیگه‌ای برای به دست آوردنش ندارن.”

بابا گفت:” درسته. کمبود فرصت. صنایع امریکایی برای ما و امثال ما شغل ایچاد نمی‌کنن و اگر هم بخوان مارو استخدام کنن مطمئن باش به این راحتی‌ها این کارو نمی‌کنن و فرایندش کلی طول می‌کشه. بعد، مسخره‌س، حتی اگر دیپلمت رو هم با هزار سختی بگیری، مدرسه‌هایی که توی این محله‌ها هستن تو رو برای ورود به جامعه آماده نمی‌کنن. برای همینه که مامانت گفت که تو و داداش‌هات رو بفرستیم ویلیامسون و من هم قبول کردم. مدرسه‌های محله‌ی ما منابعش اصلا مثل ویلیامسون نیست. پیدا کردن مواد از پیدا کردن مدرسه خوب تو این محله راحت‌تره.”

ادامه داد:”جالا به این فکر کن چه‌جوری مواد مخدر به محله‌هایی مثل ما می‌رسه؟ مواد مخدر خودش یه صنعت چند میلیارد دلاریه عزیزم و داره از سر و روی محله ما پایین می‌ریزه، اما تو هیچ‌کس رو نمی‌تونی پیدا کنی که هواپیمای شخصی داشته باشه،نه؟”

“نه.”

“دقیقا. مواد مخدر از یه جای دیگه میاد و می‌خوان جامعه‌ی ما رو نابود کنن. آدم‌هایی مثل ما برندا رو می‌بینی که فکر می‌کنن برای زنده بودن به مواد مخدر نیاز دارن و بعد آدم‌هایی مثل خلیل هستند که فکر می‌کنند تنها راه زنده موندنشون فروش مواده. برنداها تا پاک نشن نمی‌تونن کاری پیدا کنن و از طرفی تا کار پیدا نکنن پول رفتن به مراکز ترک اعتیاد رو ندارن. وقتی خلیل‌ها به خاطر فروش مواد دستگیر می‌شن، یا باید باقی عمرشون رو تو زندان بگذرونن، که اون هم یه صنعت چند میلیارد دلاری دیگه است، یا این‌که وقتی اومدن بیرون کار پیدا کردن براشون خیلی سخت می‌شه و مچبورن دوباره مواد بفروشن. این همون نفرتیه که توی دل ما می‌کارن عزیزم، سیستمی که علیه ما بنا شده. این همون زندگی تاگ لایفه که توپاک ازش می‌گه.”(از صفحات ۱۵۳ و ۱۵۴ کتاب)

 

امیدوارم این کتاب را بخوانید و از خواندنش لذت ببرید.

در بخش معرفی کتاب سایت تسهیلگر می‌توانید با سایر کتاب‌ها آشنا شوید.

نظر دهید

مریم رضوانی‌نیا
داوطلب موسسه بهشت اندیشه‌های کودکان، تسهیلگر کودک