مدت مطالعه: ۶ دقیقه
کتاب تسلی بخشیهای فلسفه نوشته “آلن دوباتن” در ایران با ترجمه “عرفان ثابتی” توسط “نشر مرکز” چاپ شده است.
این کتاب شامل شش فصل با عنوانهای زیر میباشد:
- بخش یکم: تسلی بخشی در مواجهه با عدم محبوبیت
- بخش دوم: تسلی بخشی در مواجهه با کمپولی
- بخش سوم: تسلی بخشی در مواجهه با ناکامی
- بخش چهارم: تسلی بخشی در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی
- بخش پنجم: تسلی بخشیِ قلب شکسته
- بخش ششم: تسلی بخشی در مواجهه با سختیها
آلن دوباتن نویسنده، فیلسوف و جستارنویس سوئیسی-انگلیسی است که در سالهای اخیر در ایران با کتاب “جستارهایی در باب عشق ” و “تسلیبخشیهای فلسفه” به شهرت رسیده است. او در کتاب تسلیبخشیهای فلسفه کوشیده است که با بیان عقاید و زندگینامه فلاسفه مختلف، مشکلات زندگی امروزی را از دیدگاهی متفاوت بررسی کند. او در هر فصل، مشکل مطرح شده را از دیدگاه یک فیلسوف خاص که در زندگی شخصیاش با مشکل مشابه مواجه بوده است بررسی میکند.
در فصل اول کتاب، دو باتن موضوع عدم محبوبیت که مشکل بسیاری از افراد در زندگیهای امروزی میباشد را از دیدگاه و زندگی شخص سقراط فیلسوف یونانی بررسی میکند. سقراط از بنیانگذاران فلسفهی غرب بوده است. او در سال ۴۷۰ پیش از میلاد متولد شد و در سال ۳۹۹ پیش از میلاد کشته شد. سقراط نوشتهای از خود به جای نگذاشت و عمدتاً از طریق نویسندگان و شاگردانش همچون افلاطون و گزنفون به دنیا معرفی شد.
بخشهایی از فصل اول کتاب را با هم بخوانیم:
“اگر ما از شک کردن به درستیِ وضعیت موجود خودداری میکنیم، دلیل این امر – غیر از آب، هوا و اندازهی شهرهایمان- در درجهی اول این است که امر مورد پسند همگان را با امر درست یکسان میپنداریم.”
“شاید این مسائل از مد افتاده باشند، ولی اصل اخلاقی نهفته در آنها چنین نیست: ممکن است دیگران اشتباه کنند، حتی وقتی در مناصب مهمی هستند، حتی وقتی از عقایدی دفاع میکنند که قرنها مورد قبول اکثریتی عظیم بوده است. “
“اگر نمیتوانیم چنان خویشتنداری و متانتی داشته باشیم، اگر تنها پس از شنیدن چند کلمهی تند دربارهی شخصیت یا دستاوردهایمان به گریه میافتیم، دلیل آن ممکن است این باشد که تایید دیگران بخش مهمی از قابلیت ما برای اعتقاد به حقانیت خودمان را تشکیل میدهد. ما احساس میکنیم که حق داریم عدم محبوبیت را نه فقط به خاطر دلایل عملی، و به دلیل پیشرفت یا بقا، بلکه مهمتر از آن، به این دلیل جدی بگیریم که مورد تمسخر قرار گرفتن نشانهی روشنی از گمراهی ماست.”
“آنچه باید نگرانمان کند تعداد مخالفان ما نیست، بلکه خوب بودن دلایل آنها برای این کار است. پس ما باید به جای توجه به عدم محبوبیت به تبیینها و دلایل عدم محبوبیت توجه کنیم.”
در فصل دوم کتاب تسلی بخشیهای فلسفه ، دوباتن مشکل کمپولی را از دیدگاه فیلسوف و حکیم یونان باستان، اپیکور بررسی میکند، اپیکور و پیروانش به خورد و خوراک ساده و بحث دربارهٔ طیف گستردهای از موضوعات فلسفی شناختهشده بودند. گفته میشود که اپیکور بشخصه بیش از ۳۰۰ اثر در موضوعات مختلف تألیف کرد، لیکن بخش گستردهای از این نوشتارها باقی نماندهاند. تنها سه نامهٔ او — نامههایش به منوسئوس، پیتوکلس و هرودوت — و دو مجموعه از گفتاوردهایش — آموزههای بنیادین و گفتارهای واتیکان — دستنخورده و سالم باقی ماندهاست؛ همچنین برخی نوشتههای ناقصش جسته و گریخته به دست آمدهاند.
همین موضوع زندگی ساده و خورد و خوراک ساده در بین اپیکور و دوستان و پیروانش، موضوع فصل دوم کتاب تسلیبخشیهای فلسفه میباشد.
اپیکور فهرستی دارد از داراییهای لازم برای خوشبختی که شامل دوستی، آزادی و تفکر است.
بخشهایی از این فصل تسلی بخشیها را با هم بخوانیم:
“علت مراجعهی ما به پزشکان این است که آنها بهتر از ما بیماریهای جسمانی را میشناسند. بنا به دلیل مشابهی، وقتی روحمان ناخوش است، باید به فیلسوفان روی آوریم و آنها را مطابق معیار مشابهی ارزیابی کنیم: درست همانگونه که پزشکی هیچ سودی ندارد اگر بیماری جسمی را برطرف نکند، فلسفه نیز اگر تالم فکری را برطرف نسازد، بیفایده است.”
“به عقیدهی اپیکور عناصر ضروری لذت، هر قدر هم که سهل الوصول نباشند، اما خیلی گران نیستند.”
“البته بعید است که ثروت هرگز کسی را بدبخت کند. ولی اصل استدلال اپیکور این است که اگر پول داشته باشیم ولی از نعمت دوستان، آزادی و زندگی تحلیل شده محروم باشیم، هرگز واقعا خوشبخت نخواهیم بود. و اگر از این سه نعمت برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم، هرگز بدبخت نخواهیم بود.”
در فصل سوم کتاب دوباتن مشکل ناکامی را از دیدگاه سنکا، فیلسوف، سیاستمدار و نمایشنامهنویس اهل روم بررسی میکند. سنکا معلم و مشاور پرقدرت و بانفوذ نرون بود که در سالهای اول سلطنت نرون نفوذ و تاثیر زیادی روی او داشت. او در آخر مجبور شد به دلیل اتهام اقدام به قتل نرون، خودکشی کند.
با هم بخشهایی از این فصل کتاب تسلی بخشیهای فلسفه را بخوانیم:
“در هستهی هر ناکامی ساختاری اساسی نهفته است: تضاد خواستهای با واقعیتی بنیادین.”
“اوج حکمت آن است که یاد بگیریم سرسختی و لجاجت جهان را با واکنشهایی مثل فوران خشم، احساس بدبختی، اضطراب، ترشرویی، خود بر حق بینی و بدگمانی، بدتر نسازیم.”
“وقتی فردی کار درستی انجام میدهد ولی باز هم به بلا مبتلا میشود، متحیر میگردد و قادر نیست این رویداد را با طرح و الگوی عدالت سازگار کند. جهان پوچ به نظر میرسد. انسان میان دو احساس در نوسان است:یکی اینکه ممکن است کسی به رغم انجام دادن کارهای خوب، بد بوده باشد و به همین دلیل است که مجازات میشود، و دیگر این که او واقعا بد نبوده و، بنابراین، قربانی نارسایی مصیبتبار دستگاه عدالت شده است. در تمام شکایتهایی که از بیعدالتی صورت میگیرد، این اعتقاد پایدار به طور تلویحی وجود دارد که جهان اساسا عادلانه است. “
“حکمت یعنی تشخیص صحیح اینکه کجا آزادیم تا واقعیت را مطابق خواستههای خود شکل دهیم و کجا باید امر تغییرناپذیر را با آرامش بپذیریم.”
فصل چهارم کتاب تسلی بخشیهای فلسفه ، با نگاهی به زندگی مونتنی، یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان و فیلسوفان دوره رنسانس، به تسلیبخشی در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی میپردازد.
با هم بخشهایی از این فصل کتاب تسلی بخشیها را بخوانیم:
“به عقیدهی فیلسوفان دوران باستان، قوای عقلانی ما میتواند خوشبختی و جلالی برای ما فراهم کند که دیگر موجودات فاقد آن هستند. عقل به ما اجازه میدهد که شهوات خود را کنترل و مفاهیم نادرست حاصل از غرایز خود را تصحیح کنیم. عقل نیازهای وحشی و سرکش جسم ما را تعدیل میکند و ما را به رابطهای متوازن با میل به غذا و جنسیت رهنمون میشود. عقل ابزاری پیچیده و تقریبا الهی است که ما را سرور جهان و خود میکند.”
“آیا نمیتوان گفت در این زندان زمینی، هیچ چیزی در ما جسمانی محض یا روحانی محض نیست و دو پاره کردن انسانی زنده، کاری زیانآور است؟”
“همانطور که در مصاحبت دوستش خودش بود، روی صفحهی کاغذ هم خودش شد.”
“کتابفروشها ارزشمندترین مقصد افراد تنها هستند. گواه این امر تعداد کتابهایی است که علت نگارش آنها این بوده که نویسندگانشان کسی را برای حرف زدن پیدا نکردهاند.”
“فقط آن چیزی ارزش یادگیری دارد که سبب شود احساس بهتری پیدا کنیم.”
“مونتنی بین دو نوع معرفت تمایز قائل شد: علم و حکمت. او منطق، ریشهشناسی، دستور، زبان لاتین و زبان یونانی را در مقولهی علم قرار داد. در مقولهی حکمت، معرفتی بسیار وسیعتر، بسیار جامعتر و بسیار ارزشمندتر را گنجانید، هر چیزی که میتواند به خوب زیستن آدمی کمک کند، یعنی به انسان کمک میکند تا با خرسندی و مطابق اصول اخلاقی زندگی کند.”
“شادمانه به مضمون پوچی و بیهودگی تعلیم و تربیت خودمان باز میگردم: هدف آن نه خوب و حکیم کردن ما، بلکه عالم کردن ما بوده. و در این امر موفق شده است. این تعلیم و تربیت به ما یاد نداده که در پی فضیلت باشیم و حکمت را فراگیری. این تعلیم و تربیت، مشتقات و ریشهشناسی آنها را به ما آموخته است…
ما به سرعت میپرسیم، «آیا او یونانی یا لاتین بلد است؟» «آیا میتواند نظم و نثر بنویسد؟» ولی مهمترین سوال را کمتر از همه مطرح میکنیم: «آیا او بهتر و حکیمتر شده است؟» ما باید به دنبال درک بهترین چیز، و نه دانستن بیشترین چیزها باشیم. ما صرفا حافظه را پر میکنیم و فهم و درک امر خوب و بد را خالی میگذاریم.»”
“ما، هر یک از ما، غنیتر از چیزی هستیم که تصور میکنیم.”
“همین که زندگی معمولی بافضیلتی در طلب حکمت، ولی هرگز نه چندان دور از حماقت داشته باشیم، دستاوردی کافی است.”
فصل پنجم کتاب تسلی بخشیِ قلب شکسته است که نویسنده این فصل را با نگاهی به زندگی و عقاید شوپنهاور، فیلسوف آلمانی نوشته است. شوپنهاور یکی از بزرگترین فلاسفهٔ اروپا و فیلسوف پرنفوذ تاریخ در حوزه اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی جدید است.
بخشهایی از این فصل را با هم بخوانیم:
“همواره باید به این واقعیت توجه داشته باشیم که هیچ انسانی هرگز چندان دور نیست از حالتی که بخواهد به سرعت شمشیر یا زهری به دست آورد تا به حیات خود خاتمه دهد؛ یک تصادف، یک بیماری، یک تغییر ناگوار سرنوشت – یا تعییر ناگوار آب و هوا- ممکن است به آسانی مخالفان جدی این عقیده را به موافقان آن تبدیل کنید.”
“یکی از ژرفترین اسرار عشق این است: «چرا او؟» چرا از بین تمام گزینههای ممکن، چنان میل شدیدی به این فرد داریم؟ چرا او را بالاتر از دیگران مینشانیم، در حالی که صحبت او هنگام شام، روشنگرانهترین صحبت و عادتهایش مناسبترین عادتها نبوده است؟ و چرا به رغم حسن نیت، نتوانستیم به دیگران علاقهی جنسی پیدا کنیم، دیگرانی که شاید در واقع همانقدر جذاب باشند و شاید زندگی کردن با آنها راحتتر باشد؟”
“شاید شوپنهاور تبیینهای نامطبوعی از علت عاشق شدن ما به دست داده باشد، ولی این تبیینها سبب تسلی ما در برابر عدم پذیرش نزد طرف مقابل میشود – از اینکه میفهمیم درد ما چیزی عادی است تسلی یابیم.”
“نکتهی دیگر این که ما ذاتا دوست نداشتنی نیستیم. خود فی نفسهی ما هیچ چیز ناجوری ندارد. نه شخصیت ما نفرت آور است نه چهرهی ما مشمئز کننده.”
فصل ششم کتاب تسلی بخشیهای فلسفه ، تسلی بخشی در مواجهه با سختیهاست، دوباتن در این فصل کتاب به زندگی و دیدگاه فیلسوف آلمانی معروف، نیچه میپردازد، سپس با توجه به دیدگاه و فلسفهی او راه حلهایی برای مواجهه با سختیهای در دنیای امروزی ارائه میدهد.
با هم بخشهایی از این فصل تسلی بخشیهای فلسفه را بخوانیم:
“…پس نه با پرهیز از درد بلکه با تشخیص نقش آن به عنوان مرحلهای اجتناب ناپذیر و طبیعی برای دستیابی به هر چیز خوبی، رضایت خاطر حاصل میشود.”
“از استعدادهای مادرزادی و مستعد بودن سخن نگویید! میتوان همه نوع انسانهای بزرگی را نام برد که چندان مستعد نبودند. آنها عظمت را کسب کردند، از طریق ویژگیهایی «نابغه» شدند که هیچ انسانی دوست ندارد از آنها سخن بگوید، هر چند از فقدان آنها آگاه باشد: همهی آنها جدیت سختکوشانهی صنعتگران را داشتند. یاد گرفته بودند که اول اجزا را درست بسازند، قبل از آنکه جرئت کنند کلی بزرگ را بسازند. آنها برای این کار وقت صرف میکردند، زیرا از این که چیزهای ثانویه کوچک را خوب بسازند بیش از آفرینش کلی خیرهکننده لذت میبردند.”
“قطع هر ریشهی منفی ، در عین حال به معنای جلوگیری از عناصر مثبتی است که میتوانند از آن در بالای ساقهی گیاه بگویند.
ما نباید از سختیهای خود احساس شرمندگی کنیم، بلکه باید از این امر شرمنده شویم که نتوانستهایم چیزهایی زیبایی از آنها برویانیم.”
“همچنان به چیزهای مورد علاقهی خود عشق بورزیم، حتی وقتی آنها را در اختیار نداریم و ممکن باشد که هرگز هم به آنها دست پیدا نکنیم. به عبارت دیگر، در برابر وسوسهی تحقیر و شریرانه نامیدن خوبیهایی که دستیابی به آنها دشوار است مقاومت کنیم.”
در بخش معرفی کتاب سایت تسهیلگر میتوانید با سایر کتابها آشنا شوید.