021-55795002 info [att] tashilgar [dott] net
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
خلاصه کتاب

مدرسه فرهاد – کارکنان

مدرسه فرهاد - کارکنان
مدرسه فرهاد - کارکنان
1.18Kبازدید

چهار دقیقه از مصاحبه توران میرهادی در مدرسه فرهاد را بخوانیم.

مدرسه فرهاد - کارکنان
مدرسه فرهاد – کارکنان

توران میرهادی از تجربه هایش در مدرسه فرهاد می گوید. این متن بخشی از کتاب در جستجوی انسان وارسته است.

سوال: در مورد اداره امور مدرسه چطور؟ معلمان و کسان دیگری که آنجا کار می کردند، آنها چگونه با این وضعیت همسان می شدند؟ چون شاید کسانی زندگی ساده را ترجیح بدهند، ولی بعضی هم نمی توانند، نیازهایی دارند.

توران میرهادی: تعدادی از معلم ها را آموزش و پرورش به مدرسه ی ما می فرستاد و تعدادی را هم خودمان خواهش می کردیم با ما همکاری کنند: معلمانی مثل هنر، زبان و موسیقی را خودمان انتخاب می کردیم ولی باقی معلم ها را آموزش و پرورش برای ما می فرستاد. حقوق معلم ها هیچ وقت کفایت زندگی شان را نمی کرد. من با هر معلم جدیدی معمولا مصاحبه ای می کردم و می گفتم که ” ما یک مدرسه غیردولتی هستیم و حداقل شهریه را می گیریم. یعنی نمی توانید انتظار حقوق اضافه از ما داشته باشید ولی کار خیلی داریم، اگر اهل کار هستید، بمانید. اگر اهل زندگی این چنینی هستید، بمانید. ببینید این زندگی من است. اما اگر فکر می کنید جای بهتری می توانید باشید که حقوق بیش تری به شما می دهند، هیچکس مانع شما نیست. “بعضی ها قبول می کردند و بعضی ها نه. ولی کسانی که یک سال با ما کار می کردند همراه ما می ماندند. علتش هم این بود که سیستم اداره ی مدرسه به صورت هرمی نبود. کسی دستور نمی داد. تصمیمات به صورت جمعی گرفته می شد و من مجری بودم و می بایستی امکانات اجرایی آن تصمیمات را فراهم می کردم.

ما در واقع به صورت شورایی اداره می شدیم. شورای مربیان برای مسائل پیش از دبستان تصمیم می  گرفت، شورای آموزگاران برای مسائل دبستان و شورای دبیران راجع به مسائل مدرسه ی راهنمایی تصمیم گیری می کرد. این ها برنامه سالیانه شان را به من می دادند  و می دانستم که فلان کلاس احتیاج به فلان چیز دارد. یعنی معلمان مدرسه فرهاد احساس می کردند که کار مشترک سازنده می کنند و این زاضی شان می کرد. خیلی راحت تجربه هایشان را با هم سهیم می شدند و خیالشان از لحاظ مدرسه هم راحت بود. حتی یک گزارش از مدرسه ما به آموزش و پرورش نرفت. یعنی معلم ها می دانستند که رابطه با آموزش و پرورش را من تنظیم می نم و آن ها به راحتی می توانستند کار خودشان را انجام بدهند.

احساس می کردند که دائما در حال یادگیری هستند و دائما با بچه ها یاد می گرفتند، بچه ها کتاب درسی می نوشتند و مدرسه را اداره می کردند. نهایتا فضایی شده بود که همه ی ما شاگرد بودیم.

بخشی دیگر از کتاب را در اینجا بخوانید.

دیدگاه خود را در این رابطه با ما به اشتراک بگذارید.

 

۴ نظر

    1. خوشحالم مطالب براتون مفید بوده. اگر تجربه ی نزدیکی به مدرسه فرهاد می شناسید، خوشحالم میشم در موردش مطالعه کنم.

نظر دهید

سعید سمیعی

سعید سمیعی

نویسنده
داوطلب موسسه بهشت اندیشه‌های کودکان، تسهیلگر کودک