مدت مطالعه: ۵ دقیقه
فرض کنید که بچههایتان با چوبهای بلند و نوک تیز مشغول شمشیربازی باهماند که شما سر میرسید. چه میکنید؟
به شخصه اکثر اوقات در این شرایط به حدی احساس خطر میکنم که چوبها را از بچهها میگیرم و بعد به دنبال اینکه این چوبها از کجا آمده میروم و تا وقتی که منبع اصلی خطر را منهدم نکنم آرام نمیگیرم!
اما مدتی پیش به این فکر کردم که این طرز برخورد من شاید در بهترین حالت آموزش پاک کردن صورت مسئله باشد – که البته گمان نمیکنم در آن هیجان و سرخوردگی آرامش لازم برای فهمیدن و فهمیده شدن اگاهانه(اموزش اگاهانه) وجود داشته باشد – باید دید که قدغن کردن کردن فعالیت از دید کودک در آن لحظه چگونه تفسیر می شود، آیا با یادگیری این اجتناب کلی کودک در آینده قادر خواهد بود که خطرات را شناسایی کند و اگر هم بتواند آموزههای ما چیزی جز اضطراب و اجتناب برای او دارد؟
منظورم این نیست که در لحظهای که خطر جدی کودک را تهدید میکند چیزی مهمتر از رفع خطر وجود دارد بلکه اشارهام به زمانیست که خطر اولیه رفع شده است و حالا وقت آن است که دربارهی آیندهی فعالیت تصمیم بگیریم. به نظر من مهم است که مشخصا دربارهی بخشی از فعالیت که به نظرمان خطرناک یا آسیبرسان است با کودک صحبت کنیم و مشخص کنیم که منظورمان چه آسیبی است و برای رفع آن طلب همفکری کنیم. اگر بگوییم: «ممکنه نوک تیز چوب توی چشمتون بره» در ادامهاش میتوانیم بگوییم: «میشه یه کاری کرد توی این بازی که چوب توی چشممون نره؟» ولی اگر بگوییم: «این بازی خیلی خطرناکه» احتمال اینکه چه بچهها و چه ما، خود را در جایگاه حل مسئله ببینیم کمتر است.
در تجربهی موقعیت بالا در موسسه بهشت کودکان با پنج بچهی ۳ تا ۷ سال نقابهای طلقی درست کردیم. طلقهایی به اندازهی فاصلهی ابرو تا بینی بچهها بریدیم و با پانچ دو طرف آن را سوراخ کردیم و نخ کنفی را از سوراخها رد کردیم و پشت سر گره زدیم. برای بازی قانون گذاشتیم که فقط کسانی که مایل به بازیاند و نقاب به صورت دارند میتوانند در اتاق باشند.
در موقعیتی دیگر با بچهها مشغول گِلبازی بودیم. برای بچهها با کیسه زباله پیشبند درست کرده بودیم و دور سفره ی یک بار مصرف نشسته بودیم. همه ی تدابیر امنیتی اندیشیده شده بود تا حداقل کثیفکاری به بار بیاید تا اینکه متوجه شدم بچه ها مشغول درست کردن گلولههای گلی هستند و برای جنگ با هم آماده میشوند (از رجزهایی که برای هم میخواندند فهمیدم) و چون جنس دیوارهای اتاق بلکاست و کثیف شدن آن یک آسیب دائمی تلقی میشود در اولین مرحله به ذهنم رسید که گلها را جمع کنم و گلولههای بچهها را از دسترسشان دور کنم ولی بعد تصمیم گرفتم به خودمان فرصت حل مسئله بدهم؛ پس پرسیدم: «چجوری گلولههامونو پرت کنیم که دیوارا کثیف نشن؟ آخه جنس این دیوارا جوریه که اگه کثیف شن دیگه نمیشه تمیزشون کرد.» توجهمان به گوشهای از اتاق که بخشی از آن کاشی بود جلب شد (حمامی بوده که دیوارهایش را برداشتهاند و به فضای اتاق اضافه شده) با ماژیک وایتبرد روی کاشیها سیبل هدف کشیدیم و با گلولههای گلیمان هدفگیری کردیم و با شمارههای سه پرتاب کردیم. در اخر حال همهی ما و همهی دیوارها خوب بود.
در یک کلام اینکه به عقیدهی من تغییر بخش آسیبرسان یا مخرب فعالیتها و لذت بردن از ایمن کردن فعالیتی که دوستش داریم میتواند فرصتی برای تمرین حل مسئله باشد.
از بخش خاطرات و تأملات معلمی میتوانید مطالب مرتبط را دنبال کنید.
عالی بود. ممنون به خاطر راهکارهای مفید و علمی که ارائه میدین.
خواهش میکنم دوست عزیز، البته این ها صرفا تجارب و نظرات شخص بنده هستش، به هرحال خوشحالم که توجهتون رو جلب کرده🌺