021-55795002 info [att] tashilgar [dott] net
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
7 تا 9 سالطرح درس

تیک تاک (درست کردن ساعت) – طرح درس

درست کردن ساعت
درست کردن ساعت
1.56Kبازدید

۵ دقیقه در رابطه با طرح درس تیک تاک (درست کردن ساعت) که در موسسه بهشت کودکان اجرا شده است، بخوانیم.

در این نوشته قصد دارم یکی از تجربه‌هایم به عنوان تسهیلگر در موسسه بهشت کودکان را با شما به اشتراک بگذارم. در نگارش و اجرای طرح درس تیک تاک (درست کردن ساعت) ، که چهارده اردیبهشت سال ۹۶ اجرا کردیم، بچه‌های گروه سنی ۷ تا ۹ سال، تسهیلگران گروه سنی هفت تا نه سال موسسه بهشت کودکان، خاله نیلوفر و من (عمو سعید) حضور داشتیم.

وسایلی که برای اجرای این طرح درس نیاز داشتیم، توپ یا کارت‌های احساس بود.

هدف این طرح درس همکاری بچه‌ها برای ساختن وسیله‌ای قابل استفاده و مشاهده در بهشت بود. با توجه به اینکه نتایج طرح درس‌های مختلف معمولا نتیجه‌ی کار چند نفر از بچه‌هاست، بچه‌ها امکان بردن کاردستی‌ها را ندارند. ما کاردستی‌های مختلف را در کلاس‌ها یا زیرزمین نگه می‌داریم و در صورت امکان در جشن پایان ترم آن‌ها را به نمایش می‌گذاریم. این بار می‌خواستیم نتیجه‌ی کار، کاربردی باشد و بچه‌ها این موضوع را ببینند.

قصه طرح درس درست کردن ساعت و روز آموزش از زبان خاله نیلوفر:

(توضیح اینکه چون اطلاع ندارم بچه‌ها دوست دارند اسمشان در گزارش باشد، اسم‌های ذکر شده در گزارش خاله نیلوفر را برداشتم)

برای صبح ساعتی کوک نکرده بودم از قبل ولی به موقع بیدار شدم. به فال نیک گرفتم این اتفاق رو و سعی کردم خودمو آروم نگه دارم و استرسی برای اولین ارتباطم با بچه های بهشت نداشته باشم احوال پرسی خیلی گرمی که با شروع اومدن بچه ها برام اتفاق افتاد تا حد زیادی دل گرمم کرد به ادامه روز.اونقدر بغل و خوش و بش کردنای  دو تا از بچه‌ها  باهام گرم و صمیمی بود که یه لحظه دلم خواست بپرسم ازشون واقعا منو قبلا جایی ندیدن یا نمیشناسن؟!اگرچه خیلی بعید میدیدم.اولین ارتباطم با دنیای علایق بچه ها ستاره‌های یکی از بچه‌ها بود.ماژیک و وایت برد بی هدف دستشون بود و اون بچه همه رو متقاعد کرده بود که باید ستاره بکشن و چند باری هم برای کشیدن ماه تلاش کرد.اگرچه خیلی عادت دارم به شنیدن مدل های مختلف اسم و فامیلیم ولی هیچ وقت کسی لینوفر صدام نکرده بود که این تجربه ی در نوع خودش خیلی جالب رو با بچه های بهشت کسب کردم! (:دستم خودم نیست که مثل خیلی از آدما با بچه هایی که فیس خوبی دارن بیشتر مشتاقم ارتباط برقرار کنم. به خصوص اگر مثل یکی از بچه‌ها مظلوم آروم باشن.کلی با هم تو اتاق بازی با وسیله های مختلف بازی کردیم و نکته جالبش کسل نشدن اون بچه با بازی هایی بود که با قانون خودش البته پیش میبردشون. بالاخره من هم به جمع قربانیان چنگ های یکی دیگه از بچه‌ها پیوستم و جیغ زدنا و درخواست کمک هام خیلی بی فایده بود! اتاق آبیو جارو برقی کشیدیم با یکی از بچه‌های هفت تا نه سال.خیلی مشتاق تمیز کاری بود و در مورد پسرا این مسئله خیلی سخت پیدا میشه.با عموحسین وخاله مینا و خاله محبوبه هم همراهی کردم و با گروه سنی اونا هم ارتباط برقرار کردم.حس کردم یکی از بچه‌های نه تا دوازده سال خیلی دوست داره بزرگتر از سنش به نظر بیاد که فکر کنم با توجه به نزدیکیش به دوران نوجوانی کاملا قابل درکه.سالاد رو با خاله مریم و خاله نسیم به شکل حیوونای مختلف تزیین کردیم و انتخاب من شکل خرگوش بود که بچه ها هم خیلی خوششون اومده بود.مشکل اساسی که داشتم تشویق ها و آفرین گفتنام بود که دقیقا بعد گفتنشون یاد شعاره نه تشویق نه تنبیه بهشت می افتادم.چیز جالب دیگه این که به بچه ها نباید بگم باهاشون قهرم اما میتونم دلیل ناراحت و رنجشم رو بگم و به اون دلیل حتی باهاشون بازی نکنم.صبح امروز دوباره با پی بردن به علاقه یکی از بچه‌ها به ستاره شروع شد. به ماه هم علاقه داشت ولی چون نمی تونست راحت و به خوبی ستاره بکشه خیلی سمتش نمیرفت. بهش گفتم با تمرین همون طور که ستاره رو بارها و بارها میکشه با کشیدن ماه هم میتونه به خوبی یاد بگیره کشیدنشو. به نظرش حرفم منطقی اومد. خواستم باهاش وارد بحث بیشتر بشم در مورد نجوم. ازش پرسیدم ستاره رو فقط دوست داری یا چیزای دیگه تو آسمون هم به نظرت قشنگه؟ که جوابش این بود ماه و خورشید و  ابرو هم دوست داره ولی خب ستاره رو خیلی بیشتر. دو تا از بچه‌های نه تا دوازده سال مدل موهای مشابه ای داشتن که شبیه مدل موی نیمار بازیکن بارسلونا به نظرم اومد. ازشون پرسیدم موهاتونو نیماری زدید؟ (: و با این سوال به نوعی با یه تیر و دو نشون زدم و باهاشون هم وارد بحث راجب مدل موهاشون شدم و هم فوتبال و تیم محبوبشون تو لالیگا. کار کلاسمون تهیه ساعت برای اتاق ها بود.با بچه ها سر موتور یه کم دچار مشکل شدیم که در نهایت با درک این حرف عموسعید که ساعت متعلق به شخص نیست بلکه برای کلاس هاست اگرچه با تاخیر اما بچه ها پذیرفتن. یکی از بچه‌های هفت تا نه سال تاکید زیادی داشت که تو مصرف وسیله ها اسراف نکنیم و چیزیو هدر ندیم. اون چند باری بین کار رفت و برگشت اما خیلی پیگیر اوضاع ساعت بود و بعد ناهار ازم خواست نتیجه نهاییو بهش نشون بدم.از بدی های اون روز باید بگم که متاسفانه دورهم غذا نخوردیم به خوبی هفته قبل و سر سفره خبری از صدای خنده های بی دلیل بچه ها نبود.یکی دیگه از بچه‌ها با هر مسئله ای کاملا خشک و منطقی برخورد میکرد و این تا حد زیادی اگر ادامه دار باشه فکر میکنم تو زندگیش بهش کمک کنه. خیلی درگیر احساسات نیست.اگر کسی اذیتش کنه تا خیالش راحت نشه تلافی کرده سرجاش نمیشینه.

قصه طرح درس درست کردن ساعت و روز آموزش از زبان عموسعید:

وقتی تصمیم به اجرای این طرح درس گرفتیم فکر می‌کردیم یکی از مربی‌ها که قبلا ساعت درست کرده بینمون باشه. ولی شبش کار پیش اومد و ساعت درست کردن بلد نبودیم. الان دقیق یادم نمیاد و تو گزارش این موضوع نیومده بود ولی فکر کنم اون روز خاله فائزه یا خاله‌ی دیگه ای به کلاسمون اضافه شد و یه مقدار بلد بود.

صبحانه این هفته خوب بود و برعکس هفته‌ی قبل سر سفره بین بچه‌ها بحث و صحبت شکل گرفته بود. خاله عاطفه با اینکه خودشون نمی تونستند روز آموزش باشند، وسایل طرح درس رو صبح زود برامون آوردند بهشت.

 نکته ی مثبت دیگه ای که امروز داشتیم این بود که کلاس ها اسم داشتند. تو کلاس با توجه به اینکه میخواستیم چهار تا ساعت درست کنیم بحث کلاسی خوبی بین بچه ها شکل گرفت و خودشون با کمک من و خاله نیلوفر مشکلاتشان را حل کردند. با توجه به اینکه طرح درس خیلی جا برای کار داشت یک مقدار بیشتر از زمان کلاس طول کشید. حضور بچه های مهد در کلاس ما خیلی خوب بود و زمینه را برای حل مشکل بچه ها فراهم می کرد.

چند تا ساعت درست شد و یکی از ساعت ها روی دیوار اتاق صورتی نصب شد. بقیه ی ساعت ها به مرحله ای که بتونیم استفاده کنیم، نرسید، یکی برای نصب مشکل داشت، یکی عقربه هاش خوب نمی چرخید و …

بقیه‌ی ساعت‌ها رو هم گذاشتیم پیش بقیه‌ی وسایل بچه‌ها تو زیرزمین تا اگه تونستیم مشکلشون رو برطرف کنیم و روی دیوارها نصب کنیم.

ناهار رو با دو تا از بچه‌های نه تا دوازده سال خوردم و در مورد افغانستان و مدرسه صحبت کردیم . بچه هادر بازه های زمانی تنها بودن که شانس آوردیم و مشکلی برای سریکی از بچه‌ها پیش نیومد، اگر حواسمون باشه و کنار بچه ها باشیم، خوبه. قسمتی از بازی فکری ها گم شدند. در تمیزکاری یکی از بچه‌ها خیلی کمک می کرد.

امروز که در حال بررسی گزارش ها و آماده کردن این نوشته بودم دوباره این دغدغه که چه‌قدر این گزارش‌ها استاندارد نوشته شده، را داشتم. روایت یک کلاس و رسیدن از عمل به نظریه و روش، نیازمند رعایت استاندارهایی در نگارش گزارش‌هاست.

  • گزارش‌های نوشته شده، چه قدر شما را با واقعیت درگیر کرد؟
  • اگر شما بخواهید این گزارش‌ها را بنویسید چه قسمت‌ها یا کلماتی را حذف و چه قسمت‌هایی به آن اضافه می‌کنید ؟

شما در بخش طرح درس سایت تسهیلگر می‌توانید به سایر طرح درس‌ها دسترسی داشته باشید.

نظر دهید

سعید سمیعی

سعید سمیعی

نویسنده
داوطلب موسسه بهشت اندیشه‌های کودکان، تسهیلگر کودک