021-55795002 info [att] tashilgar [dott] net
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
خلاصه کتاب

تهران گردی در مدرسه فرهاد

توران میرهادی
توران میرهادی
1.86Kبازدید

مدت مطالعه: ۴ دقیقه

توران میرهادی - مدرسه فرهاد
توران میرهادی – مدرسه فرهاد

توران میرهادی از تجربه هایش در مدرسه فرهاد می گوید. این متن بخشی از کتاب در جستجوی انسان وارسته است.

در کالج من کارآموز کلاس سوم ابتدایی بودم. ما پنج دانشجو بودیم، هر کدام یک گروه از بچه ها را داشتیم. معلم بین ما تقسیم کار میکرد. برای من جالب بود، کتاب درسی نداشت. معلم موضوع را میداد، بچه ها، یعنی بچه های هفت هشت ساله ای که متولد دوران جنگ بودند، خودشان مینوشتند. معلم یک دستگاه چاپ کوچولو داشت کنار اتاق، میرفتند آنجا مینشستند، حروف چینی میکردند، متنی را که با هم کار کرده بودند تبدیل میکردند به یک صفحه، بعد آنرا به تعداد بچه ها تکثیر میکردند و به بچه ها میدادند و هرکس آن را میگذاشت لای کتابش، این میشد کتاب درسی. یعنی شیوه ی عمل این معلم این بود که بچه ها خودشان کشف کنند. یادم میاید که به ما میگفت: “شما هر کدام بچه هایتان را بردارید بروید به موزه ی فلان.” مثلا من هشت تا بچه ی خودم را برمیداشتم، میرفتم مترو، بلیت میگرفتم و میرفتیم به کجا، مثلا به موزه ی انسان شناسی. خوب چی بود جریان؟ میرفتیم چی ببینیم؟ اینکه مثلا بجه ها داشتند در مورد اسکیموها تحقیق میکردند. میخواستند ببینند اسکیموها کی بودند، چطور زندگی میکردند، ما به موزه ی انسان شناسی میرفتیم، در موردشان اطلاعات جمع میکردیم. نمیرفتیم همه ی موزه را ببینیم، فقط میرفتیم بچه ها آن قسمت را ببینند. بچه ها نقاشی میکردند، میخواندند، تحقیقاتشان را میکردند، بعد اینها را می آوردند، تبدیل میکردند به متن. متنشان را چاپ میکردند، نقاشی میکردند، کتاب درسی مینوشتند. خوب ؟ ما این کار را با بچه های مدرسه فرهاد در مورد تهران کردیم. یعنی تهران شناسی کردیم، بچه ها خودشان کار کردند، تهران گردی کردند، نقاشی کردند، متن نوشتند، همه ی اینها را تبدیل کردیم به جزوه ای درباره ی تهران. دادیم به آموزش و پرورش. باید در کتابخانه ای، جایی در آنجا باشد. شاید هر از گاهی نگاهش میکنند. ولی برای من فوق العاده جالب بود. بعد که ما مقاله ی تهران را در فرهنگنامه مینوشتیم، من همه اش یادم بود که روی چه بلندی هایی رفتیم، از کجا نگاه کردیم، رفتیم کوه های اطراف تهران را دیدیم، رفتیم رودخانه ی درکه را دیدیم، رفتیم آبها را دیدیم که چطور از قله ی توچال می آید پایین، میرود توی چاهها،بعد چطور آن آب تقسیم میشود و … آن موقع شبکه ی آبرسانی که نبود. بعد رفتیم به جنوب شهر تهران، رفتیم کوره های آجرپزی را دیدیم و خلاصه یم ماه با بچه ها تهرا گردی کردیم.

بخشی دیگر از کتاب را در اینجا بخوانید.

۱ نظر

نظر دهید

سعید سمیعی

سعید سمیعی

نویسنده
داوطلب موسسه بهشت اندیشه‌های کودکان، تسهیلگر کودک