مدت مطالعه: ۱۷ دقیقه
متن زیر مروری است بر زندگی محمد بهمنبیگی (۱۲۹۸ تا ۱۳۸۹) ، که پایهگذار آموزش عشایر در ایران است. این متن، با استناد به مستند “معلم” ساخته ی “محمد علی فارسی” نوشته شده است، و بعضی نقل قول ها از راوی و بهمن بیگی، عینا نقل شده است.
کودکی؛ نزدیکْ به زمین
صدای شیههی اسب و تیر تفنگ میآید. کودکی متولد شده، در چادری بین لار و فیروزآباد. کودک نورسیده را “محمد” نام نهادند. کودکی محمد، مثل بقیه کودکان عشایر، میان دشت و دمن، با آموختن اسب سواری و تیراندازی، آغشته به بوی نان تازه و خاک نمخورده، گذشت. پدر برای یا سواد کردن محمد، مکتبداری را استخدام کرد، و او خیلی زود، خواندن و نوشتن را یاد گرفت. از شهر دور بود و به زمین، نزدیک. تا ده سالگی فقط یکبار با مادرش به شیراز رفته بود برای زیارت شاهچراغ؛ بی خبر از آنچه زمان برای او پیش خواهد آورد.
بازگشت به ایل و مهاجرت به آمریکا؛ باد را سقفی نیست
از غوغای شهر، گریخته، به دامن ایلْ آویخته، اما بیش از پنج سال، توان اقامت در آنجا را نداشت. فکر هوای تازه به سرش افتاد، فکر فرنگ. تصمیم گرفت به آمریکا برود. قصدش این بود که بقیهی عمرش را در گوشهی دنج دنیا سپری کند. به آمریکا رفت. آنجا، هوای تازهای نیافت. زندگی روزمرهی شهری و قبول یک شغل بینالمللی، به اضافهی رنج دوری از پدر و مادری چنان مشتاق و امیدوار به فرزند، چیزی نبود که او را راضی و خشنود کند. دیری نگذشت که اضطراب و تشویش به سراغش آمد. به پزشک مراجعه کرد، دردش را در بیرون میجستند، حال آنکه گرفتِ او درونی بود.
نامه نوشت به ایل، به خانواده، گفت که تاب دوری ندارم، به زودی میآیم، آنقدر زود که معلوم نیست این نامهی من زود تر میرسد یا خود من!
“بر باد راه میرود
و در باد
میداند که کیست
باد را سقفی نیست
باد را خانهای نیست
و بادْ قطبنماییست
برای شمالِ غریبه.”
(محمود درویش)
بخشهای مختلف مقاله مروری بر زندگی محمد بهمنبیگی
- مقدمه
- کودکی؛ نزدیکْ به زمین
- تبعید به تهران؛ نغمهسراییهای زندگی
- بازگشت به ایل و مهاجرت به آمریکا؛ باد را سقفی نیست
- بازگشت دوباره به ایل و شروع سوادآموزی؛ در جستجوی معنا
- گسترش فعالیتهای آموزش عشایر فارس
- تاسیس دبیرستان شبانهروزی عشایری
- آموزش عشایر کل کشور، رویایی مشترک
- بعد از پیروزی انقلاب؛ دست به قلم
- منابع
برای دانلود فایل کامل مقاله با عنوان مروری بر زندگی محمد بهمنبیگی اینجا کلیک کنید.
سلام
میزان کاری که انجام شده بود برام شگفتانگیز و باورنکردنی بود. قبطه خوردم به بهمنبیگی. به راهی که برای خودش پیدا کرده و تداومش در اون راه و مسیر.
ممنون