مدت مطالعه: ۳ دقیقه
نویسنده: چیماماندا انگوزی آدیشی
مترجم: فاطمه باغستانی
نشر: کولهپشتی
وقتی نوجوان بودم، دوستی از من دعوت کرد که در کارگاهی مربوط به چالشها و تبعیضهای زنان شرکت کنم. من شرکت نکردم چون با چالشهای مربوط به جنسیت مواجه نشده بودم و فکر میکردم هر کاری بخواهم میتوانم انجام دهم، فارغ از اینکه پسر هستم یا دختر !
به تدریج که بزرگتر میشدم بیشتر با این چالشها مواجه شدم. وقتی معلم شدم، شاگردانم را میدیدم که قبل از آنکه فرصت شناختن خودشان و جهان را داشته باشند، قبل از آنکه فرصت تجربه کردن و یافتن راه و زندگی خودشان را داشته باشند، مجبور به ازدواج میشوند. (حتی اگر رضایت خودشان هم در کار باشد، من اسم این ازدواج را اجباری میگذارم؛ چون فشار اجتماعی فرهنگیست که نیاز و خواستههای طبیعیِ ارتباطی را وارد یک قرارداد سفت و سخت برای ادامهی زندگی میکند، در حالیکه طرفین آن به بلوغ لازم برای تصمیمگیری نرسیدهاند.)
یا مثلا اینکه ببینم زنی نمیتواند خوب فکر کند، خوب حرفش را بزند، و شخصیتی منفعل دارد، من را نسبت به جامعه و فرهنگی که از دختران میخواهد دوست داشته شوند و نه شجاع و پرسشگر باشند، خشمگین میکند. مثالهای بسیار دیگری به نظرم میرسد که آگاهی و آموزش در مسائل مربوط به جنسیت را برایم ضروری میکند.
ماجرای کتاب
ماجرای کتاب مانیفست یک فمینیست در پانزده پیشنهاد ، از آنجا شروع میشود که یکی از دوستان نویسندهی کتاب، از او میپرسد چه طور میتواند دختر تازه متولد شدهاش را یک فمینیست بار بیاورد. نویسندهی کتاب، در یک نامه، پیشنهادهایش را در جواب به پرسش دوستش بیان میکند، و این کتاب حاصل همان نامه است.
بخشهایی از کتاب مانیفست یک فمینیست در پانزده پیشنهاد
- «به او یاد بده که زبان و کلام را به چالش بکشد.» کلام هر انسانی مخزن تعصبها، باورها و پیشفرضهای اوست. برای آموختن چنین مهمی ابتدا خودت باید زبانت را به چالش بکشی، یکی از دوستانم میگوید که او هرگز دخترش را پرنسس صدا نمی زند. وقتی دیگران، دختر بچه ای را پرنسس صدا میزنند، نیت بدی ندارند، اما «پرنسس» پر از پیشفرض است. پرنسس تداعیکننده ظرافت و شکنندگی دخترانه است و دختری را القا میکند که دیگران باید به او خدمت کنند.
- به او یاد بده که سؤالهایی از این دست بپرسد: «چه چیزهایی هست که زنها به خاطر زن بودنشان نمیتوانند انجام دهند؟ آیا این چیزها اعتبار فرهنگی دارند؟ اگر این طور است پس چرا مردها اجازه دارند هر کاری خواستند، انجام دهند؟
به نظرم استفاده از مثالهای روزمره در این یادگیری نقش مهمی دارد. احتمالا این پیام بازرگانی تلویزیونی را یادت هست: مرد آشپزی میکند و زن برایش کف میزند. پیشرفت حقیقی این است که زن دست نزند، بلکه فقط غذا را بچشد و نظرش را بگوید، اما تبعیض جنسیتی این پیام بازرگانی این است که زن مرد را تشویق میکند، زیرا او کار آشپزی را که ذاتا کاری زنانه است، عهدهدار شده است. - وقتی هیلاری کلینتون برای ریاست جمهوری امریکا مبارزه میکرد، اولین نمایه توییتر او کلمه «همسر» بود، اما اولین نمایه حساب توییتر بیل کلینتون، «بنیان گذار» است. به همین دلیل مهری خاص به اندک مردانی دارم که شوهر بودن را اولین نمایه خود می دانند. میدانید با اینکه مرد خودش را شوهر معرفی نمی کند، زن خودش را همسر معرفی میکند و هیچ کس نیز متعجب نمیشود. دلیلش این است که این چیزها در دنیای امروز ما بسیار رایج شدهاند. دنیای ما نقش همسری و مادری یک زن را بیش از هر چیز دیگر ارج مینهد. هیلاری پس از ازدواج با بیل کلینتون در سال ۱۹۷۵، نام خود، یعنی «هیلاری رودمن» را نگه داشت، پس از مدتی به ناگاه نام کلینتون را به پایان فامیل خود افزود و هیلاری رودمن کلینتون خوانده شد، اما به دلیل فشارهای سیاسی مجبور شد نام رودمن را بیندازد و خود را هیلاری کلینتون معرفی کند، زیرا از این موضوع میترسید که مبادا شوهرش رأی دهندگانی را که به خاطر این موضوع اعتراض کرده بودند را از دست بدهد.
- «به او یاد بده که دوست داشتنی بودن را فراموش کند.» وظیفه او این نیست که خودش را دوستداشتنی کند، بلکه وظیفه دارد که خود خودش باشد؛ خودی که صادق است و نسبت به مساوات همه انسانها حساس است. یادت میآید برایت گفتم که وقتی دوست مشترکمان، چیوما به من می گفت که مردم حرفهایی که میزنم یا کارهایی که می کنم را دوست ندارند، چقدر ناراحت میشدم؟ همیشه از جانب او این فشار غیر مستقیم را حس می کردم که باید خودم را تغییر دهم تا مردم را از خود راضی نگه دارم. این موضوع ناراحتکننده بود؛ زیرا نیاز داشتم دست کم نزدیکترین افراد به من مرا تشویق کنند که خود حقیقیام را نشان دهم.
همیشه به دخترها یاد میدهیم که دوستداشتنی باشند، خوب باشند و در یک کلام قلابی باشند، ولی به پسرها چنین چیزهایی را نمی آموزیم؛ این خطرناک است.
در بخش معرفی کتاب سایت تسهیلگر میتوانید با سایر کتابها آشنا شوید.
عالی